خاطرات سفر
سلام عزیزم هفته قبل تصمیم گرفتیم همراه باباجون اینا بریم قم و جمکران تا روز نیمه شعبان جمکران باشیم خدارو شکر تو ماشین زیاد اذیت نکردی و بازی میکردی، تا رسیدیم جمکران خیلی شلوغ بود و گرم ولی ارزش داشت خیلی با صفا بود تو عاشق ایستگاه صلواتی ها شده بودی که شربت و اش و غذا میدادن خیلی تو هوایه گرم می چسپید ،که بعد جمکران حرم حضرت معصومه رفتیم اونجا هم ضریح و بوس کرده بودی که تا الانم میگی بوس کردم تو حیاط حرم زود زود به منو عزیز اب میدادی کم موتده بود مسموم بشیم از بس اب خوراندی به ما موقع برگشتم از جاده شمال اومدیم به استارا رفتیم که شما تا اسباب بازی دیدی شروع به گریه کردی بخرین ،که بابا جون ماشین پلیس برات خرید و کتاب داستان ،دست گلش...
نویسنده :
مامان آیهان
15:45